چگونه با بیشعور ها رفتار کنیم؟

به گزارش بانیما، دنیا پر است از آدم های بی شعور. هر جا که زندگی کنید، هر کاری که بکنید، احتمالش هست که بیشعور ها شما را احاطه نمایند. سوال این است که چه باید کرد؟

چگونه با بیشعور ها رفتار کنیم؟

به گزارش فرادید به نقل از VOX، رابرت ساتون، استاد روانشناسی در دانشگاه استفورد، سعی نموده تا به این پرسش ابدی پاسخ دهد. او کتابی با اسم راهنمای نجات یافتن از دست بیشعور (The Asshole Survival Guide) نوشته است که دقیقاً راجع به چیزی است که از اسمش بر می آید: هدایت برای نجات یافتن از دست بی شعور هایی که در زندگی شما هستند.

او در کتابش، هدایت برای اداره کردن بیشعور ها در سطح روابط میان فردی ارایه می دهد. اگر یک رییس بی شعور، یک دوست بیشعور، یا یک همکار بیشعور دارید، این کتاب به کارتان می آید.

ساتون می گوید که نجات یافتن از دست بیشعور یک فن است، نه یک علم، و این یعنی شما می توانید در این زمینه خوب یا بد باشید.

در مصاحبۀ زیر با او در خصوص استراتژی هایش برای برخورد با بیشعور ها و منظورش از اینکه باید مسئولیت بیشعور هایی که در زندگیمان حضور دارند را بپذیریم صحبت نموده ایم و بعلاوه به اینکه چرا مطلعی به خود کلید شناخت این است که بیشعور زندگیتان ممکن است خودتان باشید، پرداخته ایم.

او به من گفت: شما باید خودتان را بشناسید و در خصوص خودتان صادق باشید و برای اینکه بفهمید چه زمان هایی بیشعور می شوید، به اطرافیانتان متکی باشید؛ و وقتی اینقدر محبت دارند که به شما این موضوع را گوشزد نمایند، به حرفشان گوش دهید.

در زیر این مصاحبه را می خوانید.

شان ایلینگ: چطور می شود که یک استاد استنفورد اینقدر از وقتش را به فکر کردن در خصوص بیشعور ها اختصاص می دهد؟

رابرت ساتون: خوب یک سری دلایل تفکری برای این موضوع وجود دارد. من تحقیقات زیادی در زمینۀ ابراز احساس در حیات سازمانی، از جمله چگونگی برخورد با بیشعور ها انجام داده ام. من آن موقع از این لغت استفاده نمی کردم، اما در واقع عصارۀ کارم همین بود. من حتی قدری کار مردم نگاری در پوشش جمع آوری نمایندۀ قبض تلفن انجام دادم، که در طول آن کل روز باید با بیشعور ها سر و کله می زدم. من حتی در یک گروه آکادمیک که قانون ضد بیشعور ها داشت نقش داشتم؛ جدی می گویم؛ و ما واقعاً این قانون را اجرا می کردیم.

یک لحظه، چی؟ سیاست ضد بیشعورها در یک گروه دانشگاهی یعنی چی؟

ما وقتی در خصوص استخدام ها بحث می کردیم، مشخصاً در این رابطه با هم صحبت می کردیم. استفورد جایی مملو از پرخاشگری منفعلانه است، در نتیجه واقعاً این قضیه به چشم می آمد. اگر یک نفر مثل گوساله رفتار می کرد، ما با ملایمت او را می راندیم و زندگی را برایش سخت می کردیم. هدفمان این بود که تا جای ممکن از استخدام بیشعور ها جلوگیری کنیم و اگر کسی سهواً از دستمان در می رفت، به صورت جمعی با او برخورد می کردیم.

قبل از اینکه سراغ موضوع نجات یافتن از دست بیشعور های برویم، احتیاج به یک تعریف مناسب از بیشعوری داریم. می توانید همچین تعریفی ارایه دهید؟

تعاریف آکادمیک زیادی از بیشعوری وجود دارد، اما من اینطور آن را تعریف می کنم: بیشعور کسی است که باعث می شود احساس حقارت، تهی از انرژی، مورد احترام قرار نگرفتن، و یا سرکوب شدگی بکنیم. به بیان دیگر کسی که موجب می شود احساس آشغال بودن بکنید.

بنابراین بیشعور کسی است که برای دیگران اهمیتی قائل نیست؟

من میان بیشعور های مقطعی و بیشعور های سرقفلی دار تمایز قائل می شود، چرا که همۀ ما در شرایط نامناسب می توانیم تبدیل به بیشعور های مقطعی شویم. من راجع به کسی صحبت می کنم که به صورت مستمر اینطوری است، و به صورت مستمر با دیگران اینطور رفتار می نماید. به نظر قضیه از این که به سادگی بگوییم که بیشعور کسی است که برای دیگران اهمیت قائل نیست، پیچیده تر است. در واقع، برخی از آن ها اهمیت می دهند؛ آن ها دوست دارند که به شما زخم بزنند و شما را ناراحت نمایند و از این موضوع لذت می برند.

چه تعدادی از افرادی که در پی استراتژی های نجات یافتن از دست بیشعور ها هستند، متوجه نیستند که خودشان جزو لشکر بیشعور ها هستند؟

این سوال خیلی خوب است. علت اینکه این تعریف از بیشعور به اسم کسی که باعث می شود تا احساس حقارت، تهی از انرژی و الی آخر بکنید را ارایه می کنم، این است که شما باید مسئولیت وجود بیشعور ها در زندگیتان را بپذیرید. برخی از مردم آنقدر پوست نازک هستند که حتی وقتی که قضیه شخصی نیست، همه چیز را به خودشان می گیرند. بعد، مشکل دیگری که از صحبت شما برمی آید، مسری بودن بیشعوری است، و اگر شما کسی هستید که هر جا می روید، مردم با شما مثل آشغال برخورد می نمایند و با شما بدتر از دیگران رفتار می نمایند، احتمالش هست که کاری می کنید که این تنبیه را برمی انگیزد.

این امر را در خصوص دونالد ترامپ می بینید. من نمی خواهم زیاد در رابطه با او صحبت کنم، اما فکر می کنم، بخشی از مسئلۀ او به همین برمی شود. اگر عملاً به همه توهین کنید، آن ها هم به شما حمله می نمایند.

خوب نمی خواهم اینجا ترامپ را بیشعور خطاب کنم، اما به نظرم همۀ مشخصه های بی شعوری که شما در کتابتان آورده اید را پاس می نماید.

بله من هم نمی گویم که بیشعور است، اما با ارزیابی شما موافقم.

مطمئن ترین راه برای اینکه کسی بفهمد بی شعور است چیست؟ به نظرم اغلب ما گهگاه بی شعور می شویم، اما ترجیح می دهیم که نباشیم.

مطمئناً همینطور است. در کتاب برخی مدارک از این آورده ایم که چه تعداد مردم می گویند که خودشان بیشعورند و چه تعداد می گویند که تحت آزار بیشعور ها هستند. شکاف بزرگی مشاهده می شود. مهمترین نتیجۀ این پژوهش در رابطه با شناخت از خود این است که بدترین کسی که از او می شود نسبت به بیشعوری فردی پرسید، خود آن فرد بیشعور است و برترین کسانی که می توان از او پرس وجو کرد اطرافیانش هستند که او خوب می شناسند. نتیجه اینکه، بیشعور ها احتیاج به شخصی در زندگیشان دارند تا به آن ها در خصوص بیشعوریشان تذکر دهد.

بیشعور بودن استراتژی خوبی برای ایجاد رابطه نیست، اما به نظر می رسد که با پیروزیت شغلی نسبت مستقیم دارد. من بیشعور های مشهوری مثل استیو جابز به ذهنم می رسد. چرا اینطور است؟

بله، اگر در شرایطی باشید که مدل من می برم، تو می بازی در سازمان حاکم است، شما هیچ احتیاجی به همکاری رقبایتان نداریم و پس اینکه باعث شوید افراد احساس آشغال بودن بنمایند، نتیجه می دهد.

اما این امر دو مشکل دارد. یکی از آن ها این است که در اغلب شرایط، در واقع احتیاج به همکاری دارید؛ و پژوهش های بسیاری داریم که نشان داده اند، کسانی دهنده هستند، نه گیرنده، در درازمدت پیروز تر هستند. اگر یک بازی کوتاه مدت انجام می دهید، آنوقت بله، بی شعور بودن ممکن است جواب دهد، اما من شخصاً متقاعد شده ام که بی شعوری در اغلب شرایط جواب نمی دهد.

و اگر منصف باشیم، بیشعور هایی در دنیای تجارت هم هستند که به خاطر بیشعوریشان، کله پا شده اند. مدیر سابق اوبر، تراویس کالانیک به ذهنم می آید.

درست است. بیشعور بودن در دنیای کار، هزینه دارد. مثلاً وقتی که از نردبان سازمانی بالا می روید، اگر برترین کسانی که در سازمان هستند را بیرون بیاندازید، در واقع دارید سازمان را نابود می کنید.

بیایید به لب کلام کتاب برسیم که به نحوۀ برخورد با بی شعور ها می پردازد؛ بنابراین به من بگو، برترین استراتژی برای خنثی کردن بی شعور ها چیست؟

اول، بستگی به این دارد که چقدر قدرت دارید؛ و دوم، به اینکه چقدر وقت دارید. این دو سوال را باید پیش از آنکه دست به کاری بزنید پاسخ دهید. فرض کنیم که قدرت هری کثیف را ندارید یا اینکه رییس نیستید و نمی توانید کسانی را که دوست ندارید اخراج کنید، در این صورت به نظر من از لحاظ استراتژی دو کار هست که می توانید بکنید.

اولاً باید یک سیاهه تشکیل دهید. بعلاوه باید یک ائتلاف ایجاد کنید. یکی از شعار های من این است که شما باید بی شعورهایتان را بشناسید. ما قبلتر راجع به بیشعور مقطعی و بیشعور سرقفلی دار صحبت کردیم، اما تمایز دیگری که وجود دارد و خیلی مهم است، این است که برخی ها، متوجه نیستند که بیشعور هستند و مثل گوساله رفتار می نمایند، اما منظور بدی ندارند.

در این شرایط، می توانید با آن ها در خفا صحبت کنید، و با محبت به ایشان بفهمانید که از خط قرمزی گذشته اند. کافی است قدری با او صحبت کنید. اما اگر کسی از آن بیشعور های ماکیاولیست است که با شما مثل آشغال رفتار می نماید، چون فکر می نماید که اینطور می تواند پیشرفت کند، باید اگر می توانید از آن محیط خود را بیرون بکشید.

بگذارید این بحث را عمق بیشتری دهیم. فرض کنید با یک رییس بیشعور مشکل دارید. مشخصاً اینجا تقارن قدرت وجود ندارد، بنابراین به این سادگی نیست که به آن ها بگویید که بیشعور هستند. من تصور می کنم که این شرایط شایعی است که بسیاری از خوانندگان را به کتاب شما علاقمند می نماید. توصیۀ شما چیست؟

اول باید از خود بپرسید، آیا می توانید استعفا دهید یا به بخش دیگری انتقال پیدا کنید؟ اگر با یک بیشعور سرقفلی دار گیر افتاده اید، این یعنی دارید اذیت می شوید. اگر مسئله این باشد، باید بیایید بیرون. به همین سادگی.

پرسش دوم این است که، اگر باید تحمل کنید، آیا مبارزه خواهید کرد یا اینکه فقط تحمل خواهید کرد؟ اگر بخواهید مبارزه کنید، احتیاج به نقشه و هم دسته دارید، و باید مدارک خود را جمع آوری کنید و اینکه باید خود را به دست شانس بسپارید. در هر صورت، من به مردم می گویم که تا حد امکان کمترین تماس ممکن را با بیشعور ها داشته باشند، و در کتابم استراتژی هایی برای این موضوع ارایه نموده ام.

یکی از ساده ترین - و البته دشوارترین- چیز هایی که می توانید انجام دهید این است که اهمیتی ندهید. اهمیت ندادن، باد آدم بیشعور را خالی می نماید. اگر آدم بیشعوری دارد کرم می ریزد، به او توجه نکنید. به این فکر کنید که شب که به خانه می روید، خبری از آن بیشعور نیست و اهمیتی هم نخواهد داشت. به این فکر کنید که سال دیگر این بیشعور را نخواهید دید، اما او همواره همان بیشعور خواهد بود.

اگر یک بیشعور همکلاس یا همکار شما باشد چه؟ آیا احتیاج به استراتژی متفاوتی در این مورد وجود دارد؟

شانس شما برای خلاص شدن از دست آن ها بیشتر است، چرا که قدرت بیشتری دارید. اما راه ساده تری برای برآمدن از پس شرایط این چنینی هم وجود دارد: فقط به آن ها بی توجهی کنید. من در محیط دانشگاهی هستم و معنایش این است که محل کارم پر از بیشعور هایی است که نمی توانیم اخراجشان کنیم، ولی کاملاً امکان آن را داریم که به آن ها بی توجهی کنیم. مجبور نیستیم که آن ها را به دورهمی ها و برنامه ها دعوت کنیم. ما می توانیم مودبانه آن ها را بپیچانیم و هر وقت لازم بود به آن ها لبخند بزنیم، اما جدای از اینها، فقط به آن ها بی توجهی می کنیم. ما اینطوری با بیشعور ها برخورد می کنیم.

اما شرایط هایی هست که برای نجات یافتن از آن ها خودتان مجبورید که بیشعوربازی درآورید، چرا که هیچ انتخاب دیگری برای مقابله با آن ها ندارید. این موضوع مطلوب نیست، اما اگر این کاری است که باید انجام دهید، پس باید این کار را انجام دهید.

این مقدمۀ خیلی خوبی بود برای سوال بعدی من. در چه شرایطی درست است که از یک بیشعور، بیشعورتر باشیم؟

مطمئنا چنین شرایطی هست. من سعی می کنیم به این سوال از منظر مخاطب نگاه کنم. اگر شخصی مدت ها شما را اذیت نموده است، و یک شخصیت ماکیاولیستی دارد، تنها چیزی که می فهمند نمایش قدرت است. اگر با همچین موردی سر و کار دارید، برترین روش برای محافظت کردن از خودتان این است که هر چه دارید رو کنید.

ببینید، برخی از افراد لیاقتشان این است که با آن ها بد رفتار کنید. مهمتر اینکه، آن ها احتیاج دارند که با ایشان بد رفتار شود. برخی اوقات مجبورید با یک بی شعور به تنها زبانی که متوجه می شود حرف بزنید، و این یعنی که باید گرد و خاک کنید.

اغلب ما نمی خواهیم بی شعور باشیم، اما برخی وقت ها هستیم. مثلاً وقتی که صبح از خواب بیدار می شوم، خیلی وقت ها یک بیشعور غرغرو هستم. دلم نمیخواهد به این علت یا آن علت از جایم بلند شوم و وقتی از تخت بیرون می آیم نیم ساعتی اوقاتم تلخ است. هر روز اینطور نیست، اما وقت هایی که اینطور است مایۀ خجالت است. پس به نظرم سوال من این است، چطور می توانیم جلو تمایلات بیشعورانۀ خود را بگیریم؟

اول، به نظر می رسد که تو خودت شرایطت را می دانی و این چیز خوبی است. اما ببین، شرایط خاصی هست که بیشتر ما را تبدیل به گوساله می نماید و ما باید به این موضوع مطلع باشیم و روی تکنیک هایی برای آرام کردن خود کار کنیم. مثلاً، کمبود خواب یکی از مطمئن ترین راه های تبدیل شدن به یک بیشعور است. اگر خسته ای و عجله داری، احتمالاً تبدیل به یک بیشعور می شوی. اگر در شرایطی زیاد از حد قدرت داشته باشی، خطر بیشعور شدنت هست. یک چیزی که من فهمیدم این است که تفاوت زیاد در قدرت، بدترین وجه ما را رو می نماید.

در نهایت، باید خود را به خوبی بشناسی و راجع به خودت با خودت صادق باشی و برای اینکه گوشزد شدن بی شعوریتان به اطرافیان اعتماد کنی؛ و وقتی از روی محبت به تو تذکر می دهند، گوش بدهی.

افلاطون استدلال مشهوری در کتاب جمهور دارد که یک حاکم ستمگر، هر قدر قدرتمند باشد، در نهایت به خاطر آنکه روح خود را فاسد نموده، آزار می بیند. شما هم استدلالی مشابه در رابطه با بیشعور ها دارید، ممکن است در زندگی برنده شوند، اما به اسم انسان بازنده هستند.

عجب، هیچ وقت این ارتباط با افلاطون را نشنیده بودم و بسیار از آن خوشم آمد. ما می دانیم که بیشعور ها تاثیری فرسایشی بر اطرافیانشان دارند. پژوهش هایی اجرا شده که نشان می دهند، افرادی که مثلاً تحت ریاست بیشعور ها برای سال های متمادی کار می نمایند، افسرده تر، مضطرب تر و و سلامتشان کمتر است؛ بنابراین شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد، بیشعور ها انسان های هولناکی هستند که به دیگران آسیب می رسانند. به نظرم تمثیلی که از افلاطون آوردی، بسیار والاتر از هر چیزی است که من بتوانم بر زبان بیاورم.

در انتها روز، اگر بیشعور باشی، به اسم یک انسان، شکست خورده ای، چون که باعث آزار بی جا و بی علت شده ای. چه چیزی دیگری می توان گفت.

bestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا

منبع: فرارو
انتشار: 10 آبان 1400 بروزرسانی: 10 آبان 1400 گردآورنده: banima.ir شناسه مطلب: 17658

به "چگونه با بیشعور ها رفتار کنیم؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چگونه با بیشعور ها رفتار کنیم؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید